الف) اصل اول حفظ نظام بود یعنی نمیشد حاکم اسلامی را تکفیر کرد. حاکم را باید یا دعا کرد و یا نصیحت، به همین دلیل ابن تیمیه قیام امام حسین (ع) علیه یزید را تقبییح میکرد. به عبارتی دیگر تکفیر در فقه سنتی به حوزه مدنی محدود بود. اصل دوم: هر کس ظاهری اسلامی داشت را تکفیر نمیکردند. اصل سوم: تکفیر را به حاکم اسلامی ارجاع میدادند تا او اجرای حکم کند و خود فرد نمیتوانست به اجرای حد بپردازد. اصل چهارم: در نسبت دادن تکفیر آنقدر احتیاط میکردند تا حکم به تکفیر به طول بینجامد و حکم معلق شود و معمولاً جهل، خطا، اکراه، تاویل و تقلید را برونرفت از آن میدانستند.
ب) با اینهمه، فقه سلفیـتکفیری بر سه پایه مهم استوار است که هر یک به تنهایی میتواند مولد خشونت در میان آنان باشد:
توحید
درباره توحید باید گفت که سلفیه با برابر کردن توحید با عبادت، اقدام به زیر سؤال بردن باور و اعمال دیگر مسلمانان میکنند.
الف) توحید در الوهیت: سلفیه با عدم تفکیک ستایش از پرسش، حکم به مشرک دانستن مسلمان تکریم کننده انبیاء و اولیای الهی میدهند. این تفکر، با گستردن معنای عبادت، هر گونه خضوعی در برابر پروردگار را عبادت میشمرد. آنها از عبادت همان معنای لغوی آن یعنی خضوع را اراده میکنند و خضوع شیعیان نسبت به اهل بیت را شرک میدانند. در حالی که عبادت خضوع توأم با اعتقاد به الوهیت خضوع شونده است و صرف خضوع کردن عبادت به شمار نمیآید. به همین دلیل خضوع کردن فرزند در برابر پدر عبادت نیست و اعتقاد به الوهیت امامان معصوم نیز از نظر شیعیان نیز شرک است. به همین دلیل، سلفیه همچنین ضمن نفی توسل و شفاعت و مشرک دانستن قائلین به آن، رفتن بر سر قبور انبیاء و صالحین و توسل به آنها را نامشروع و شرک میداند. البته از دیدگاه سلفیه توسل مشروع شامل مواردی مانند توسل به خدا و اسماء و صفات او، توسل هر انسانی به کارهای نیک خود، توسل به دعای برادر مؤمن در حال حیات میشود. در مورد تبرک نیز تنها تبرک مجاز، استلام و بوسیدن حجرالاسود و استلام رکن یمانی و تبرک به پیامبر(ص) در زمان حیات ایشان است و بنابراین تبرک رایج در بین مسلمانان شرک و بدعت است.
ب) توحید در اسماء و صفات: به عقیده سلفیه باید اقدام به حمل ظاهری کردن تمام اسماء و صفات موجود در قرآن درباره خداوند کرد. این اندیشه با اتخاذ رویکرد تجسیمی به خداوند و انکار رویکرد تنزیهی، بر رؤیت خدا با استفاده از حواس ظاهری در روز قیامت، اثبات دست برای خداوند، صورت خداوند و آمدن خداوند با توجه به آیات قرآن تأکید میورزد. نکته مهمی که در بحث توحید وجود دارد تجلی آن در سپهر سیاست است؛ یعنی اینکه اعتقاد توحید سبب میشود تا آنها بر این نکته نیز تأکید کنند که حق قانونگذاری منحصراً در اختیار خداوند است و هر نوع قانون موضوعه را نفیکنند. بنابراین، هر دولتی اعم شیعه و سنی علاوه بر احکام شریعت، قانونی وضع کند را قبول نمیکنند و چیزی به نام حوزه مباحات را نمیپذیرند. به همین دلیل از نظر سلفیها، هر کسی که قانونی را وضع کند، مشرک است، چون حق انحصاری خداوند را نقض کرده و وارد حاکمیت خداوند شده و بنابراین مشرک است.
اتباعالنص
دومین مبنای فقهی سلفیها، مفهوم اتّباعالنص است. اتباعالنص به معنای حذف مرجعیت مفتی و دعوت مستقیم مؤمنان به فهم نص اسلامی است. از این رو، منظور سلفیها از مفهوم اتّباع این است که انسان مسلمان از هیچ کسی تقلید نکند، بلکه از نص تبعیت کند. در چنین رجوعی به نص اسلامی، فرد سلفی علاوه بر حوزه عبادات، در تمام آنچه مربوط به حوزههای حیات انسانی است به قرآن و سنت مراجعه میکند و به فهم خود از نشانههای نص صحه میگذارد. اما آنچه در ارجاع مستقیم به نص وجود دارد آن است که نص واجد نشانههای زیادی است که تولید خشونت میکند و اتکاء به فهم غیر اجتهادی مؤمنان میتواند به کشتار دیگران منجر شود. معمولاً در فقه سنتی ظرفیتهای خشونتآمیز برخی از آموزههای نص مثل آیات مربوط به جهاد و کشتن مشرکان، توسط واسطههایی در فهم مثل مفتی (در تفکر اهل سنت) یا امام ـ مجتهد (در تفکر شیعی) خنثی میشود و مانع ظهور جریانهای خود سر در میان مسلمانان میگردد.
تزکیه مجتمع اسلامی
سومین مسأله در فقه سلفیه، تزکیه است. مفهوم تزکیه نزد آنان با برداشتی که ما از آن داریم، متفاوت است. در ادبیات شیعه، مفهوم تزکیه این است که گاهی انسان به خود مراجعه کرده و اعمال خود را ارزیابی کند و بر طبق آن تصمیم بگیرد، درحالیکه منظور سلفیها از تزکیه چیز دیگری است. آنها معتقدند امت اسلامی به خطا رفته است و باید به مسیر اصلیاش بازگردانده شود. پس منظور آنها از تزکیه، تزکیه امت است تا تزکیه افراد. مفهوم امت هم با مفهوم حکومت خود را شکل میدهد. در واقع، آنها معتقدند که تزکیه امت دو ابزار دارد: یکی عمل به شریعت و دیگری وجود حکومتی که حامی شریعت باشد؛ یعنی چنین حکومتی میتواند تزکیه را شکل دهد. منظور از شریعت، شریعتی که در مکاتب اربعه وجود دارد، نیست، بلکه مراد شریعتی است که در نصوص دینی، احادیث و قرآن وجود دارد.
راهکار مواجهه با سلفیهای تکفیری
تکفیریها خود را محور اصلی تفکر سلفی قلمداد کرده، ضمن دوری از وهابی نامیدن خود، بر سلفی بودن اصرار دارند. آنان سعی میکنند سایر جریانات سلفی را با محور خویش مدیریت کنند. در مواجهه با گروههای تکفیری، این حرکت انحرافی را باید در تضاد با اصول و باور سلف دانست و بر عدم مصادره این عنوان از سوی آنان، تأکیدکرد؛ راهکاری که در سخن مقام معظم رهبری چنین بیان میشود: «سلفیگری اگر به معنای اصولگرایی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزشهای اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان و مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرایی، سماحت و عقلانیت ـ که ارکان تفکر و تمدن اسلامیاند ـ سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی دینی خواهد شد.» به همین دلیل، سلفیگری نه با وهابیت مساوی است و نه با اهل سنت. سلف که به معنای اقتداء به سلف صالح از جمله اهل بیت (ع) است شامل همه گروههای مسلمان بویژه شیعیان نیز میشود. از اینرو لازم است میان این مفاهیم تفکیک دقیقی صورت پذیرد و سپس به طور علیحده بر شاخصههای گروههای تکفیری تأکید شود. مراد از شاخصههای تکفیر، عبارت از اوصافی است که اگر در جامعهای مشاهده شد به راحتی و به سادگی میتوان از دیدن آن اوصاف پی برد که: یک، تکفیر وجود دارد، دو، تکفیر در چه سطحی است، سه، عمق تکفیر چقدر است، چهار، مسیر و مقصد تکفیر کجاست.
شاخصههای تکفیر
با این توضیح، شاخصههای تکفیر عبارت است از:
الف) خشونت عریان و دائمی. خشونت، آشکارترین مشخصهای است که یک تکفیری با آن شناخته میشود و در واقع تابلوی اوست. امام علی (ع) درباره تکفیریهای زمان خود میفرمایند: «سیوفکم علی عواتقکم» یعنی شمشیرهایتان بر گردنهایتان آویخته است. محل قرارگیری شمشیر در نیام است، اما وقتی روی گردن قرار گیرد، یعنی من میخواهم کسی را بکشم.
ب)آسیب زدن به افراد بیگناه و غیر دخیل در موضوع. خلط کردن افراد یک مجموعه و کشتن همگی آنها برخلاف آیه شریفه «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى». از نظر اسلام، اگر خطایی از پدر سر زد، گناه آن به پای پسر نوشته نشود. مشخصه تکفیر آن است که نمیتواند اینگونه باشد. هر جا که یک تکفیری حضور داشته باشد، یک منطقه را به آتش میکشد. او نمیتواند اقدامات افراد را به دیگران سرایت ندهد.
ج) حرکت تصاعدی در تکفیر دیگران. آنها ابتدا دیگران را گمراه میخوانند، سپس آنها را تکفیر میکنند و در مرحله سوم آنها را بدون متمایز کردن از یکدیگر میکشند و در این مسیر، ابتدا از یک نفر یا یک جمعیت کم شروع میکنند و سپس دایره گمراهان و کافران را بهزعم خود گسترش میدهند. در فرد تکفیری تصاعد و افزایش نهادینه شده است؛ او همیشه دایره متدینان را تنگتر میکند. چنانکه امیرالمؤمنین (ع) خطاب به تکفیریهای زمان خود فرمودند: «اگر مخالفت با من از این روست که میپندارید من خطا کرده و گمراه شدهام، پس چرا همه را از دم شمشیرهایی که بر شانه حمایل کردهاید، میگذرانید و کسی را که گناه کرده با کسی که گناه نکرده درهم میآمیزید؟»
د) کشتن اهل اسلام. این مشخصه در تکفیریها وجود دارد که میدان و محل کشتار را داخل امت مسلمان قرار میدهند و کشتن را متوجه مسلمانان میکنند. آنان عطشی سیرناشدنی در مسلمانکشی و برادرکشی دارند. در کتب اهل سنت روایتی از قول پیامبر (ص) در وصف خوارج است که فرمودند: «یقتلون اهل الاسلام» آنان اهل اسلام را میکشند.
ذ) فاصله گرفتن از دین. مستندات روایی این شاخصه از اوصاف تکفیریها در کتب شیعه و اهل سنت آمده است. تعبیر دینی آن «مروق» به معنای عبور کردن از اسلام است: «یمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ کَمَا یمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیةِ» این فرمایش پیامبر اسلام (ص) است. یعنی مشخصه فکری اینها آن است که در محدوده اسلام باقی نمیمانند؛ چراکه حدود را علما مشخص میکنند و تکفیریها اصلاً کاری با علما ندارند.
خطرات ناشی از رشد و توسعه جریانهای تکفیری
سطوح دینی و اجتماعی که شامل انحصارطلبی مذهبی و ایجاد تفرقه مذهبی در جوامع اسلامی، امکان جذب طبقات اجتماعی پایین و متوسط به دلیل ارتباط داشتن با عقاید فکری و دینی مردم، امکان جذب طبقات محروم و ناراضی جامعه به دلیل در اختیارداشتن تواناییهای مالی این جریانها و امکان همراهسازی سریع سایر جوامع سنی با این جریانها میشود.
سطوح سیاسی ـ امنیتی که شامل اجرای پروژههای براندازانه در منطقه در راستای اهداف راهبردی غرب، ضربه زدن به فرایندهای استقلالخواهانه ملتهای مسلمان، همراستا شدن اهداف و منافع این جریانها با مطالبات قومی و مذهبی،کاهش تمایل و انگیزه در جریانهای اصیل اسلامی برای به دست گرفتن قدرت و حاکمیت، افزایش سطح خشونتها و جنگطلبی در جوامع اسلامی، افزایش سطح بیثباتی و ناامنی در کشورهای منطقه اسلامی، آسیبزدن به محور مقاومت منطقهای، ایجاد انحراف در ماهیت اصیل بیداری اسلامی، نمایان شدن چشمانداز جنگ مذهبی در منطقه و تضعیف قدرت کشورهای مهم اسلامی در مقابل طرحهای رژیم صهیونیستی است.
سطوح سیاسی ـ تبلیغاتی شامل مواردی چون تخریب چهره جهان اسلام و ارائه چهره بسیار خشن و غیرمنطقی از اسلام، دور کردن جهان اسلام از اهداف واقعی و اصلی آن و ایجاد انحراف در اصول، ایجاد واگرایی درجهان اسلام میشود.
راهبردهای مشخص در مواجهه با گروههای سلفی تکفیری
در این راستا، برخی رویکردهای راهبردی پیشنهاد میشود. رویکرد فرهنگی ـ اجتماعی که شامل این موارد است: شناخت انگیزه جریانهای تکفیری و تلاش برای خنثیسازی آنها با رویکردهای نرم، جداسازی جوامع سنی میانهرو و علمای آنها از جریانهای تندرو، افشاسازی گفتمانهای انحرافی این جریانها، برجسته کردن رفتارهای ضدبشری و ضدانسانی آنها، معرفی مناسب تشیع و مکتب اهل بیت (ع)، بهرهگیری از فتاوای اهل سنت برای مقابله فرهنگی با آنها، ایجاد حرکتهای فکری و فرهنگی در سطوح جهان اسلام از جمله نشستها فکری و علمی، اقدام علیه تکفیریها در سطوح مجامع بینالمللی در چارچوب مبارزه مشترک جهانی علیه تروریسم.
رویکردهای سیاسی راهکار دیگری است که در برگیرنده سر فصلهای ذیل میشود: ایجاد ائتلافهای مشترک منطقهای برای مقابله با این جریانها، تشدید نگرانیهای بینالمللی به ویژه اروپا از توسعه این جریانها و امکان بازگشت آنها به این کشورها، تقویت جبهه مخالفان (به دلیل فقر نظری و مشی افراطی سلفیان تکفیری، زمینه تقویت مخالفان به وجود آمده است. چهار طیف مهم دارای اقبال خاص و نیز نقش تعیینکننده در آینده جهان اسلام، به جز شیعه را میتوان ماتریدی، صوفیه و نومعتزلیه دانست.)
دکتر عبدالوهاب فراتی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
1/15/2017 10:11:27 PM