S
Header
            فعالیت جوانان در جمعیت از مصادیق مسئولیت‌پذیری در جامعه است/ خدمات‌ جوانان عضو هلال احمر به جامعه، برآمده از آموخته‌های دینی آنان است                        بر ضرورت توجه به اسناد بالادستی در برنامه‌ریزی‌ها تاکید کرد                        قدردانی از برگزارکنندگان محافل قرآنی در جمعیت هلال احمر                        پیام نماینده ولی فقیه در هلال احمر یه مناسبت فرا رسیدن عید فطر                        هویت بخشی به جوانان یکی از وظایف سازمان جوانان است/ مشارکت جوانان در تصمیم‌گیری‌ها انگیزه آنان را در مشارکت اجتماعی ارتقاء می‌دهد                        همراهی رابطین فرهنگی دفتر نمایندگی ولی فقیه هلال احمر خوزستان با طرح نوروزی ۱۴۰۳                        بهار قرآن در جمعیت هلال احمر خوزستان                        ملت ایران اسلامی صدای مظلومیت مردم فلسطین را به گوش جهانیان رسانده است                        دعوت رئیس هلال احمر از مردم برای شرکت در راهپیمایی روز قدس                        روز قدس، روز دفاع از مظلومیت‌ ملت فلسطین            
کد خبر : 62269
گفت و گو با امدادگر دهلرانی

حمله آمریکا به عراق امدادگرم کرد

سرویس اخبار
پنج‌شنبه 9 دی 1395 ساعت 23:21
حوزه نمایندگی ولی فقیه در هلال احمر
حمله آمریکا به عراق امدادگرم کرد http://media.nvhelal.ir//Image/2016/12/201612108404770177_Thum.jpg حمله,آمریکا,به,عراق,امدادگرم,کرد nvhelal

پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر: حجت‌الله جابری، نجاتگر سی ساله دهلرانی، از سال 82 وارد هلال‌احمر شده و تا به امروز در پایگاه‌های امداد جاده‌ای ایلام و سوادکوه مشغول به خدمت‌رسانی بوده است. او که خواهران و برادران هلال‌احمری نیز دارد، از عملیات سخت و خاطره‌انگیزش با ما می‌گوید
نحوه آشنایی‌تان با هلال‌احمر چگونه بود؟
سال 82 آمریکا به عراق حمله کرده بود و اتباع عراقی وارد منطقه دهلران شده و اردوگاه زده بودند. برادر من که آن زمان کارمند جمعیت بود از کارهایشان برای من تعریف می‌کرد، می‌گفت اردوگاه درست می‌کنیم، چادر می‌زنیم و کمک می‌کنیم. من با شنیدن خاطرات او به امدادونجات علاقه‌مند شده، وارد هلال‌احمر شدم و دوره کمک‌های اولیه و بعد از آن دوره‌های اسکان اضطراری، تخصصی جاده، تغذیه و... را گذراندم و کم کم وارد کارهای امدادی شدم.
تجربه حضور در پایگاه امداد جاده‌ای را دارید؟
بله، از آن زمان که وارد شدم و دوره کمک‌های اولیه را گذراندم می‌خواستم وارد کار عملیاتی شوم. حتی در زمان زلزله بم دوست داشتم به بم بروم، اما نشد. ما یک ایستگاه درست کرده بودیم و با بچه‌ها در شهرستان‌ها دور می‌زدیم، کمک‌های مردمی را از جمله پتو و وسایل گرمایشی و... جمع‌آوری می‌کردیم و می‌بردیم به اداره برای بسته‌بندی و بعد به بم می‌فرستادیم. از سال 85 دیگر وارد پایگاه‌های امداد جاده‌ای شدم. منطقه ما دو پایگاه دارد یکی پایگاه فتح‌المبین در دشت عباس و دیگری پایگاه بیشه‌دراز که سه سال است افتتاح شده و من در هر دو پایگاه‌ حضور داشته‌ام، اما بیشتر در دشت عباس بودم. از سال 89 تا 91 هم برای تحصیل در مقطع کاردانی به کارشناسی در سوادکوه بودم و به‌صورت متناوب در پایگاه‌های گدوک و ارفع‌ده هم فعالیت داشتم.
در این پایگاه‌ها بیشتر برای چه حوادثی اعزام می‌شوید؟
پایگاه دشت‌عباس در نزدیکی روستاست و ما یا از طریق مردمی که رد می‌شوند و خبر می‌آورند یا از طریق اورژانس از اتفاقات باخبر می‌شویم، مسیر و فاصله و اطلاعات را می‌گیریم و بعد وارد عمل می‌شویم. اکثرا تصادف است، اما حوادثی مثل سیل هم داریم، موردی داشتیم که ماشین و راننده را آب برده بود.
اولین باری که برای حادثه‌ای اعزام شدید را به یاد دارید؟
اولین باری که سر صحنه تصادفی رفتم، خودرونیسان به یک موتوری زده بود و پاهای شخص مصدوم از بالای زانو در حال قطع شدن بود. من که آن صحنه را دیدم، تمام موهای تنم سیخ شد و چشمانم را بستم! کم‌کم دوستانم راهنمایی‌ام کردند و گفتند چیزی نیست، برایت عادی می‌شود، من هم وارد عمل شدم، اقدامات را انجام دادیم و بعد از آن، دیگر دیدن این صحنه‌ها و خون و خونریزی برایم عادی شد. البته همیشه می‌گویم خدا نکند اتفاقی برای کسی بیفتد و ان‌شاءالله همه سالم بیایند و بروند، اما اگر کسی دچار آسیب شود تا جایی که در توانم باشد کمک می‌کنم و حتی دوست ندارم از این عرصه خارج شوم. ما امدادگریم و امدادگرها همیشه نیستند، اما من دوست دارم بقیه عمرم را امدادگر باشم.
از خاطرات تلخ و شیرین‌تان در جمعیت برایمان بگویید.
یک خاطره شیرین دارم که مربوط به پایگاه بیشه‌دراز می‌شود؛ بیشه‌دراز منطقه‌ای کوهستانی است که روستاهای کوهستانی هم دارد. زمستان دو سال پیش چند نفر از عشایر با ما تماس گرفتند و گفتند یک جوان دامدار زیر کوه ایستاده و کوه بر سرش ریزش کرده و خونریزی دارد. گفته بودند که هلال‌احمری‌ها سریع خودشان را برسانند. من و دوستم با دو نفر از محلی‌ها کمی از جاده را با ماشین رفتیم و بقیه راه را که صعب‌العبور بود، با برانکارد پیاده رفتیم که بعد از یک ساعت و نیم، دو ساعت به محل حادثه رسیدیم. یک سنگ بزرگ روی پای دامدار افتاده بود و خونریزی شدیدی داشت. به همراه دوستم کمک‌های اولیه و پانسمان را انجام دادیم و او را روی برانکارد گذاشته و به سمت آمبولانس بردیم. نم نم باران می‌آمد و منطقه هم بکر و زیبا بود. این شد که این نجات یکی از به یادماندنی‌ترین خاطراتم شد با اینکه کارمان بسیار سخت بود، دو ساعت با آمبولانس فاصله داشتیم و بعد هم وقتی خواستیم او را با آمبولانس تا بیمارستان برسانیم، مسیر بد بود، به هر زحمتی که بود مصدوم را به آمبولانس رساندیم و با سرعت حرکت کردیم چون هر لحظه ممکن بود به علت خونریزی شدید، مصدوم فوت کند. حالا هر پنج، شش ماه یک بار او را می‌بینم و از او خبر دارم و خدا را شکر حالش خوب است. و در حوادث وقتی فوتی داریم جزء خاطرات تلخ ما محسوب می‌شود. اما یه خاطره تلخ؛ سال 87 باران شدیدی می‌بارید، آب بالا آمده و روی جاده را گرفته بود و یک پراید و دو سرنشین جوانش را آب برده بود. یکی از جوان‌ها که چهار، پنج کیلومتر را در ماشین با جریان آب رفته بود زنده مانده و سرنشین دیگر را آب برده بود. ما تمام شب را دنبالش گشتیم، اما او را پیدا نکردیم. فردا صبح که دوباره مسیر را می‌گشتیم، دیدیم که در کشتزارها افتاده و چون ماسه‌ها رویش را پوشانده‌ بود ما نتوانسته بودیم دیشب پیدایش کنیم. اینکه او را زودتر پیدا نکردیم و نتواستیم زنده نگهش داریم برایم بسیار غم‌انگیز و تکان‌دهنده بود.
ازدواج کرده‌اید، آیا خانواده‌تان موافق فعالیت شما در جمعیت هستند؟
بله، هفت، هشت ماه است که متاهل شده‌ام. همسرم نیز نجات جان انسان‌ها را دوست دارد و مشکلی با کارم در جمعیت ندارد. قبل از اینکه ازدواج کنم هم خانواده مخالفتی نداشتند. ما جمعا پنج برادر و سه خواهریم که از این تعداد، چهار نفر هلال‌احمری هستند
به نظر شما برای تشویق مردم به انجام کارهای داوطلبانه چه کاری باید انجام داد؟
هلال‌احمر باید از طریق صداوسیما تبلیغ کند و از مربی‌های باتجربه استفاده کند تا هزینه‌هایش برای برگزاری دوره‌ها هدر نرود.
تا به حال از آموزه‌هایتان برای کمک به اطرافیانتان استفاده کرده‌اید؟
بله. سال گذشته داشتم از خیابان به سمت خانه می‌آمدم، دیدم که بچه همسایه‌مان دم در خانه ایستاده و داد و بیداد می‌کند. پرسیدم چه شده گفت مادرم تشنج کرده. حسابی هول شده بودند، من سریع رفتم بالا و کاغذی مچاله کردم و گذاشتم در دهان خانم همسایه تا زبانش را گاز نگیرد و بعد هم آمبولانس 115 آمد و او را تحویل آمبولانس دادیم.
به نظر شما برای پیشرفت امدادونجات کشور باید چه کارهایی انجام داد؟
جمعیت هلال‌احمر باید فکری به حال نیروهایی کند که پنج سال، ده سال از عمرشان را برای جمعیت می‌گذارند. باید به نیروها بیشتر خدمت‌رسانی شود تا انگیزه‌شان بالا رود. الآن طوری شده که امدادگران برای تفریح چند روزی می‌آیند و بعد می‌گویند خداحافظ! اگر در این افراد انگیزه ایجاد شود مثلا اگر امدادگران به‌صورت شرکتی یا قراردادی جذب شوند، آنها هم بهتر به جامعه خدمت می‌کنند. من خودم عاشق هلال‌احمرم و دوست ندارم از آن جدا شوم. می‌خواهم بگویم که واقعا نیروهای هلال‌احمر را تنها نگذارید. امدادگران باید یک پشتوانه داشته باشند. من متاهل هستم و با این حق‌الزحمه‌ای که از هلال‌احمر می‌گیرم به جایی نمی‌رسم. از مسئولان می‌خواهم فکری به حال داوطلبان کنند و نگذارند نیروهایی که توسط جمعیت تربیت می‌شوند و هزینه‌های هنگفتی که برایشان می‌شود هدر رود. ترس و ناراحتی من همواره از زمانی است که کاری پیدا کنم و برای همیشه از جمعیت جدا شوم. این  موضوع من را بیش از هرچیزی ناراحت و غمگین می‌کند.

 

12/29/2016 11:21:11 PM
آخرین اخبار