دیگر مدینه مدینه نیست، دیگر رویش و فزونی نعمت در این نقطه از جغرافیای گیتی معنا نمی شود.
حقیقتاً در صفر عجیب مصائبی بر پیکره دین وارد می شود.
هرکس آن روز به قدر معرفت خویش و شاید به اندازه عشق و ارادت اش به ساحت مقدس خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم، فقدان رسول خدا را درد می دانست و در اندوه به سر میبرد؛ اما انگار علی و فاطمه حال دیگری داشتند.
با حس دیگری بی تاب بودند و با اضطراب دیگری به جهان پس از نبی مکرم اسلام می اندیشیدند.
گویی علی بلکه از تمام ناله های ناتمام زهرای مرضیه نیز عمیقتر به سوگ نشسته بود.
چه باید کرد؟
علی می دید همه نامردمی ها بعد از پیامبر را ... علی می دید تمام منافقانی که این هدیه نوپای رسول الله، اسلام را چگونه به حراج میگذارند
علی می دید که آخرین رشته ارتباطات آسمان و زمین حالا دوباره به خدا برمیگردد و جهان محروم از وحی الهی خواهد شد. عجیب ضایع ای بر پیکره جهان وارد آمده بود.
و دل شکسته ای به نام زهرا آن پاک بانوی دو عالم و یادگار محمد که اینچنین داغدار فراق پدر می شود اما نه خوب می داند که قول پدر قول است به زودی به پیامبر خواهد پیوست و باز مرور می کنیم که چه زجری میکشد علی این روزها و این ساعات...
صحنه های عمیق این روز تلخ تاریخ هرگز فراموش نمی شود.
آن فرشتگانی که فوج فوج برای گزاردن نماز بر پیکر مطهر فرستاده پروردگار به زمین سرازیر می شدند و در تدفین به کمک علی شتافتند
آن فرستادگان از بهشت حسن و حسین علیه السلام که شاید گوشهای با بغض در گلو و غم بارهای از درد به سوگ نشسته بودند.
و زینبی که از امروز خوب باید برای کشیدن درد، تمرین تحمل کند.
لیکن شاید عمیق ترین صحنه این روز درست آنجا بود که پیامبر رحمت نگران بود.
نگران آنچه بعد از او پیش خواهد آمد نگران حماقتها،کاهلی ها و نفاق های مردمی که برای هدایتشان خون دل خورد و خاکستر بر سر دید.
نگران بود نگران خاکی که بعد از این بر سر این جهان خواهد نشست آری این صحنه را میتوان بینظیرترین صحنه تاریخ دانست آنجا که حضرتش از پروردگار در واپسین لحظات عمر، برای امت خود طلب عفو کرد و رحمت. آری این همان معنای بزرگی و رحمت اوست.
حالا وقت خداحافظی است پیامبر اما همچنان نگران فرداهاست...