Print Logo
چهارشنبه 15 شهریور 1396 ساعت 15:02

امام علی(ع) زمامداری دنیاگریز


خطبه 111 نهج البلاغه، مملو از پیام ها و اندرزهای آموزنده ای است که چراغ راهی برای زمامداران خواهد بود و باید در مضامین آن اندیشید و الگوی رفتار و عمل قرار داد.

 

بدانید که هر پیروی را امامی است که او را الگوی خود می شناسد و از نور دانشش روشنی می گیرد.

آگاه باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دو پاره تن پوش و از خوردنیهایش به دو قرص نان بسنده کرده است. البته چنین رفتاری در توان شما نیست، اما دست کم با پارسایی، تلاش، عفت واستواریتان مرا یاری دهید.

به خدا سوگند که از دنیایتان شمش طلا ونقره و از غنایمش ثروتی نیندوخته و حتی برای این پیراهن پوسیده ام بدلی فراهم نکرده و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام. آنچه از دنیا برگرفته ام جز خوراک مختصر و ناچیزی بیش نیست. دنیا در نظرمن بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید.

آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها زمین فدک دراختیار ما بود که گروهی بر آن حسادت ورزیدند و گروه دیگری [خاندان پیامبر(ص)] سخاوتمندانه رهایش کردند و بهترین حاکم در این باره،خداست. مرا با فدک و غیر آن چه کار؟ در حالی که جایگاه فردای هرکس قبر اوست که در تاریکی آن، آثارش محو و اخبارش ناپدید می شود. قبرحفره ای است که هرچه بر وسعت آن بیفزایند و دستهای گورکن آن را گشاده گرداند، سرانجام سنگ و کلوخ آن را پر می کند و خاکهای انباشته، سوراخ های آن را مسدود می نماید.

من نفس خود را با تقوا می پرورانم تادر آن روز بزرگ و خوفناک، با ایمنی وارد صحنه قیامت شود و در آنجاکه همه می لغزند، ثابت و استوار بماند. اگر می خواستم می توانستم ازعسل مصفا و مغز گندم و بافته های ابریشمی برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش غذاهای لذیذ وادارم کند، در حالی که شاید در یمامه و حجاز کسانی باشند که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان و خاطره ای از سیری نداشته باشند.

هرگز مباد که من با شکم سیر بخوابم، در حالی که اطرافم را شکمهایی گرسنه و جگرهایی سوزان از تشنگی احاطه کرده اند یاچنان باشم که شاعر می گوید: ننگت آید که بخسبی و شکم پر ز طعام دیگری پوست بجوید که به دندان کشدش.

آیا به همین بسنده کنم که به من پیشوای موءمنان بگویند، اما با آنان در سختیهای روزگار شریک نباشم و درتلخیهای زندگی الگوی آنان قرار نگیرم؟ من آفریده نشده ام که خوردن غذاهای پاکیزه مرا به خود مشغول کند، همانند حیوان پرواری که تمام فکر و ذکرش علف است یا همچون حیوان رها شده ای که کاری جز چریدن وپرکردن شکم ندارد و از سرنوشتی که در انتظار اوست، بی خبر است. آیابیهوده و عبث آفریده شده ام؟ آیا باید سررشته دار ریسمان گمراهی باشم یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟
گویا می شنوم که کسی می گوید:اگر قوت و خوراک فرزندابوطالب این است باید نیرویش به سستی گراییده وازمبارزه با همتایان و نبرد با شجاعان بازماند؟ بدانید که درختان بیابانی چوبشان محکمتر است، اما درختان سرسبز که همواره در کنارآبند پوست نازکترند. درختانی که در بیابان می رویند و جز با آب باران سیراب نمی شوند، آتششان شعله ورتر و با دوام تر است.


بخشی از نامه 45 به عثمان ابن حنیف:

اما بعد، شما را از دنیا برحذر می دارم ،زیرا ظاهرش شیرین و با طراوت است، در لابلای شهوات قرار گرفته و به خاطر نقد بودنش جلب توجه می کند. با آن که مواهب آن ناچیز است دلها را به خود می کشاند، آرزوها را زیور خود ساخته و با فریب، چهره آراسته است. نه شادی آن را تداومی است و نه از فاجعه هایش ایمنی.فریبا و دل آزار، زوال پذیر و بی ثبات، پایان پذیر و هلاکت آور است.پیوسته آدمیان را می خورد و هلاک می سازد. آن گاه که به حد اعلای هماهنگی با آرزوی وابستگان و شیفتگان به خود برسد، فراتر از آنچه خدای متعال درباره آن فرموده، نخواهد بود: [زندگی دنیا] همچون آبی است که از آسمان فرو فرستادیم، پس با گیاه زمین درآمیخت و چیزی نمی گذرد که خشک شود و باد، آن را به هرسو پراکنده کند و خداوند برهمه چیز تواناست ». (1)

هیچ کس از دنیا شادمانی ندیده جز آن که بلافاصله با اشک و آه روبرو شده است. هنوز خوشیهایش به کسی روی نیاورده که بی درنگ به رنج پشت کردن آن مبتلا شده است. هنوز باران ملایم خوشی،راحتی دایمی برایش پدید نیاورده که بلاها سیل آسا بر سرش فرو می بارند.هرگاه صبحگاهان به یاری کسی برخیزد شامگاهان چهره ای ناشناس به خودمی گیرد. اگر یک سوی آن به کام، شیرین آید، سوی دیگر تلخ و هلاکت بارباشد. هنوز کسی از نعمتها و خوشیهای آن به خواسته هایش نرسیده که مشکلات و سختیهایش به وی می رسد. شبی را بر پروبال امنیت به سر نبرده که صبح روی شهپرهای لغزنده خوف قرار می گیرد. دنیا نیرنگباز پرفریبی است و هرچه در آن هست جز فریب نیست. خود، فانی و زودگذر است و تمامی آنچه در آن است محکوم به نیستی. در هیچ توشه و اندوخته ای ازاندوخته هایش خیری نیست جز توشه تقوا. کسی که به مقدار کفایت از آن قناعت کند، آرامش بیشتری به دست می آورد و آن کس که بسیار بطلبد،وسایل نابودی خود را فراهم می سازد و آنچه به دست آورده به زودی ازکف می دهد. چه بسیار کسانی که به آن تکیه کردند و ناگهان در متن فاجعه قرارشان داد و چه بسیار افرادی که به آن اطمینان کردند وزمینشان زد و بسا صاحبان شکوه که آنها را به پستی کشانید و متکبرانی که ذلیل و خوارشان ساخت. قدرت آن، دست به دست می شود و عیش و نوش آن تیره و آلوده، گوارایش شور و شیرینی اش تلخ، غذایش زهرآلود وطنابهایش کهنه و پوسیده است. زندگان آن در معرض مرگ و تندرستانش درمعرض بیماری اند. حکومتش از دست رفتنی، قدرتمندانش محکوم به شکست،امکانات انباشته اش در معرض نابودی و پناهنده آن چپاول زده است.
مگر شما در جایگاه پیشینیان خود قرار نگرفته اید که عمرشان از شماطولانی تر، آثارشان ماندگارتر، آرزوهایشان درازتر، سازوبرگشان زیادترو لشکریانشان انبوهتر بود؟ چه سان به بردگی دنیا تن دادند و آن را برهمه چیز برگزیدند و سپس از آن کوچ کردند، بی هیچ توشه ای که آنان را به مقصد برساند یا مرکبی که راه را به سرعت بپیماید. آیا شنیده اید که دنیا غرامت این همه زیانها را داده، کمکی به آنان کرده یا دست کم،به نیکی با آنان همدم شده باشد؟ هرگز! بلکه آنان را زیر انبوه کرمهامدفون ساخت، به زنجیر مصیبتهای کوبنده کشید، با حوادث دردآورزبونشان کرد، بینیشان را به خاک مذلت مالید و سپس لگدکوبشان نمود وگردش روزگار را بر ضد آنان برانگیخت. آری، شما دیدید که دنیا برای همان کسانی که خود را به آن بسیار نزدیک کرده و آن را بر همه چیزبرگزیدند و گرایش به ماندگاری در آن داشتند، چهره ای ناشناس نشان دادو این در حالی بود که قصد جدایی و کوچ از آن داشتند. آیا جز گرسنگی توشه ای همراه آنان ساخت؟ جز در تنگنای قبر جایشان داد؟ جز تاریکی گور چیزی ارزانیشان داشت؟ و جز پشیمانی چیزی به بار آورد؟ آیا چنین دنیایی را برمی گزینید یا به آن اعتماد می کنید یا بر آن حرص می ورزید؟دنیا سرای بدی است برای کسی که به آن بدبین نباشد ودرآن،احساس ترس ونگرانی نکند.

پس بدانید که می دانید که همگی ناگزیر دنیا راوامی نهید و از آن رخت برمی بندید. بکوشید از سرنوشت کسانی که گفتند:«چه کسی از ما نیرومندتر است؟» پند بگیرید. آنان را به سوی گورهایشان بردند، بی آنکه اختیاری از خود داشته باشند و در قبرهافرود آوردند، در حالی که میهمانان ناخوانده بودند. برای آنان ازسنگها قبر، از خاک کفن و از استخوان پوسیده مردگان همسایه معین گردید، همسایگانی که هیچ صدایی را پاسخ نمی گویند و در برابر ستمگران به نجات همسایه خود نمی روند و در برابر گریه و زاریها بی تفاوتند.اگر آسمان بر آنان ببارد، شاد نمی شوند و اگر به خشکسالی دچار آیند،افسرده نگردند. در عین اجتماع، تنها و در عین همسایگی از هم دورند.با آنکه فاصله ای از هم ندارند به دیدار یکدیگر نمی روند و در حالی که به هم بسیار نزدیکند، گویی فرسنگها با همدیگر فاصله دارند. آنان بردبارانی هستند که زمینه کینه توزیشان نیست و نادانانی که دشمنی درآنان مرده است. از یورششان جای نگرانی و به دفاع آنها امیدی نیست.درون زمین را به جای برونش، تنگنای گور را به جای خانه های وسیع،وادی غربت را به جای بستگان و تاریکی را به جای روشنایی برگزیده اند.آن سان که از خاک برآمدند، بار دیگر پابرهنه و عریان در خاک شدند وبا کوله بار اعمال خویش از اینجا به سوی زندگی جاوید کوچ نمودند،همان سان که خداوند سبحان فرمود: «همانگونه که در آغاز آفریدیم، بازهم برمی گردانیم. این وعده ای است قطعی که حتما آن را انجام خواهیم داد. (2)


www.moballeq.ir


پی نوشتها:

  1. کهف / 45
  2. فصلت / 15